خبرنگاري خوب، پرتلاش و حرفه اي خبري را تلفني به من رساند و كلي ذوق زده شدم: ‹‹ شما هديه روز خبرنگار را دريافت كرديد؟›› ‹‹ نه!!›› ‹‹ بريد خانه مطبوعات 10 كيلومرغ، 5 كيلو گوشت، يك حلب روغن، برنج و... رو بگيريد...
« از اين خانه صدايي نمي آيد »
خبرنگاري خوب، پرتلاش و حرفه اي خبري را تلفني به من رساند و كلي ذوق زده شدم: ‹‹ شما هديه روز خبرنگار را دريافت كرديد؟›› ‹‹ نه!!›› ‹‹ بريد خانه مطبوعات 10 كيلومرغ، 5 كيلو گوشت، يك حلب روغن، برنج و... رو بگيريد.››
با خودم حرف مي زدم: ‹‹ آيا توزيع عادلانه بود يا نه؟»
ترسيدم يكهو بگويند بر اساس يك خبر، دو خبر، 3تيتر، 2 تيتر، 5 گزارش، هر فصل 3 خبر و... اين كالاها توزيع مي شود.›› حال كه توفيق دريافت وام را نداشتم اين خبر كمي خوشحالم كرد. بلافاصله به همكارم گفتم با يك ماشين دربست به خانه خودمان (مطبوعات) برود و اقلام را تحويل بگيرد و جابجا نمايد.
بنابراين يك خبرنگار به نمايندگي از بقيه روانه خانه مطبوعات (ببخشيد) خانه خودمان شد. خبرنگار رفت و تنها با يك حواله مواجه شد، يك برگه حواله !!! كه از شركت تعاوني تجن كنار ساري اقلام را تحويل بگيريد؛
همكار ما با سرعت برق خود را به شركت تعاوني رساند و در كمال ناباوري پاسخ شنيد كه هنوز اقدامي صورت نگرفته است.
وقتي موضوع را به من اطلاع داد گفتم شايد اين هم رواج خبري بي منبع، كپي برداري از گفتمان اعضاء خانه مان ببخشيد (مطبوعات) يا تكثير غيرقانوني خبرهاي ديگران يا اشتباه شنيداري و گفتاري بوده؛ از ايشان خواستم برگه را دوباره بخواند شايد غلطي انشايي، املايي و محتوايي باشد يا شايد اصلا از اخلاق حرفه اي دور شده و شايعه پراكني مي كند؟
تا فلاسك چاي اهدايي بچه هاي خانه را براي يك ليوان چاي قند پهلو آماده كنم با خود غرغر مي كردم:‹‹ چرا اين همه تلاش اعضاي محترم خانه مطبوعات را ناديده مي گيرن؟ ديواري كوتاهتر از اين خانه پيدا نمي كنن؟ »
آخه اينا نه به ما گير مي دن، نه از ما گله مي كنن، نه ... هميشه هم هواي ما را نگه داشتن! ما فرزندان نمك نشناس اين خانه ايم !! اين خبرنگاران هستن كه ذهن كنجكاو دارن و ميخوان از هر كاري سر در بيارن.››
ناگهان هم صنف ديگري وارد شد و رشته افكارم پاره شد: ‹‹ ترا به خدا زنگ بزن شركت تعاوني ببين وسيله ها را آوردند؟›› بي اختيار شماره شركت تعاوني تجن كنار ساري را گرفتم: ‹‹ آقا من خبرنگارم اقلام درخواستي خانه مطبوعات رسيد؟›› فردي كه آن سوي خط تلفن بود گفت:‹‹ خانم شما ثواب كرديد تماس گرفتيد، لطفا عامل كار خير شويد به خانه مطبوعات اعلام كنيد آخه اينا نه قراردادي !! نه نماينده اي، فقط خبرنگاران محترم حواله بدست اينجا مي آيند، ما هم كاري نمي توانيم بكنيم.››
وي دلسوزي اش را بيشتر نشان داد و گفت: ‹‹ اين اقلام با قيمت مصوب در تمام شركت هاي تعاوني سراسر استان موجود است، چرا از نوشهر و چالوس و ... خبرنگار بيچاره به اينجا مي آيند؟››
كلمه قيمت مصوب ضربان قلبم را افزايش داد:‹‹ قيمت مصوب، قيمت مصوب قيمت مصوب›› ديگر بقيه حرفهايش را نمي شنيدم. گوشي را گذاشتم از همكار تازه واردم پرسيدم: ‹‹ مگر بايد براي تحويل كالاها پولي تقديم نماييم؟›› ‹‹ بله حدود 50 هزار تومان››
ناگهان ياد بقالي سركوچه افتادم كه مرغ تعاوني با قيمت مصوب 2050 توماني توزيع مي كند كه با منزلم صد متر هم فاصله ندارد. به خود گفتم:‹‹ شايد مسوولين زير قول خودشون زدن و كمك و مساعدت روز خبرنگار و بي خيال شدن و دست خانه مون رو تو پوست گردو گذاشتن؟›› پژواك صدايي در گوشم طنين انداز شد: ‹‹ بي خيال شو، به جاي اينكه تلاش خانه مطبوعات را سرسري فرض كني بهتره دنبال شناسايي عوامل توسعه استان باشي كه انعكاس آن را سرسري گرفتين، اين حواله هم شايد آب نباتي كاغذي باشد مثل همان آب نباتي كه يه زماني بچه ها رو به اميد اون گول مي زنن...››
يك خبرنگار مازندراني
استفاده از اين خبر فقط با ذكر نام شمال نيوز مجاز مي باشد .
ایمیل مستقیم : info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
working();